به نام خدا
|
||
|
||
خبرنگار امرداد - آفتاب یزدانی : |
||
کتاب «کورش الأکبر ، مؤسس الدوله الفارسیة وأبو إیران؛ حیاته و فتوحاته وهل هو ذوالقرنین» که دربارهی کورش بزرگ، بنیانگذار دولت ایران است و به «پدر ایران» نامور است، از یک نویسندهی عرب، چاپ شده و چندی است که بر پیشخوان کتابفروشیهای عربزبان است.
در بخشی از این کتاب چنین آمده است: کورش در تاریخ، همانا پناهگاه خدا در زمین و بخشنده ی گنجینه ها {ی الهی} است. کورش می گوید: «از این زمان که تاج پادشاهی بر ایران و بابل و چهار منطقه ی دیگر به یاری اهورامزدا بر سرم قرار گرفت اعلام می کنم که عقاید و عادات و ادیان امتها و اتباعی که در شاهنشاهی من هستند محترم شمرده خواهد شد و تا زمانی که زنده هستم اینگونه خواهد بود. و تحمیلی صورت نمی گیرد و امت ها در رد یا پذیریش عقاید، آزاد هستند.» |
بنام خداوند پدر (کوروش) آفرین
این هم شعری از شاعر باذوق "صادق علی حق پرست" که منشور کوروش را به نظم کشیده است. راستی ، ای پدر کوروش هخامنشی ، روزت شادباش باد!!
جهان در سیاهی فرو رفته بود به بهبود گیتی امیدی نبود
نه شایسته بودی شهنشاه مرد رسوم نیاکان فراموش کرد
بنا کرد معبد به شلاق و زور نه چون ما برای خداوند نور
پی کار ناخوب دیوان گرفت خلاف نیاکان به قربان گرفت
نکرده اراده به خوبی مهر در آویخت با خالق این سپهر
در آواز مردم به جایی رسید که کس را نبودی به فردا، امید
به درگاه مردوک یزدان پاک نهادند بابل همه سر به خاک
شده روزمان بدتر از روز پیش ستمهای شاهست هر روز بیش
خداوند گیتی و هفت آسمان ز رحمت نظرکرد بر حالشان
برآن شد که مردی بس دادگر به شاهی گمارد در این بوم و بر
چنین خواست مردوک تا در جهان به شاهی رسد کوروش مهربان
سراسر زمینهای گوتی وماد به کوروش شه راست کردار داد
منم کوروش و پادشاه جهان به شاهی من شادمان مردمان
منم شاه گیتی شه دادگر نیاکان من شاه بود و پدر
روان شد سپاهم چو سیلاب و رود به بابل که در رنج و آزار بود
بر این بود مردوک پروردگار که پیروز گردم در این کارزار
سرانجام بی جنگ و خون ریختن به بابل درآمد ، سپاهی ز من
رها کردم این سرزمین را زمرگ هم امید دادم همی ساز وبرگ
به بابل چو وارد شدم بی نبرد سپاه من آزار مردم نکرد
اراده است اینگونه مردوک را که دلهای بابل بخواهد مرا
مرا غم فزون آمد از رنجشان ز شادی ندیدم در آنها نشان
نبونید را مردمان برده بود به مردم چو بیدادها کرده بود
من این برده داری برانداختم به کار ستمدیده پرداختم
کسی را نباشد به کس برتری برابر بود مسگر و لشکری
پرستش به فرمانم آزاد شد معابد دگر باره آباد شد
به دستور من صلح شد برقرار که بیزار بودم من از کارزار
به گیتی هر آن کس نشیند به تخت از او دارد این را نه از کار بخت
میان دو دریا در این سرزمین خراجم دهد شاه و چادر نشین
ز نو ساختم شهر ویرانه را سپس خانه دادم به آواره ها
نبونید بس پیکر ایزدان به این شهر آورده از هر مکان
به جای خودش برده ام هر کدام که دارند هر یک به جایی مقام
ز درگاه مردوک عمری دراز بخواهند این ایزدانم به راز
مرا در جهان هدیه آرامش است به گیتی شکوفایی دانش است
غم مردمم رنج و شادی نکوست مرا شادی مردمان آرزوست
چو روزی مرا عمر پایان رسید زمانی که جانم ز تن پر کشید
نه تابوت باید مرا بر بدن نه با مومیایی کنیدم کفن
که هر بند این پیکرم بعد از این شود جزئی از خاک ایران زمین
درود بر کوروش بزرگ که باعث افتخار ایران زمین و تمام آزاد اندیشان سراسر گیتی است.